محل تبلیغات شما
شده خورشید و به جان ظلمات افتاده لرزه بر هیمنه ی لات و منات افتاده چشمه ی عشق تو جاوید کند هستی را خضر بیهوده پی آب حیات افتاده نه فقط شعر، که شور از هیجان می رقصد و کلاه از سر مست کلمات افتاده لب گشودی و زمین پر شده از رایحه ات گل به گل باغ پی این نفحات افتاده روی هر واژه سیاه است اگر در خور نیست قلم از خشکی ذوقش به دوات افتاده تا مگر مهر قبولی بزنی بر این شعر دست این بیت به پای صلوات افتاده حسن میرزانیا .مجموعه ی شعربن بست

کوه میخوانیش اما مشت کاهی بیش نیست

شده خورشید و به جان ظلمات افتاده 

روزهایت تمام با گریه، روزگارت لبالب از غم شد 

افتاده ,ی ,خورشید ,گل ,پی ,جان ,جان ظلمات ,به جان ,شده خورشید ,و به ,خورشید و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باقر باقر پوررابع میاب